
اخیراً یکی از تحصیلکردگان بلوچ دیدگاهی مطرح نمود که مرا به تعجب واداشت.
وی میگفت: علت فقر و مشکلات بلوچستان این است که با انگلیس و پرتغالی ها و دیگر نیروها و قدرتهای استعماری جنگیدند ، اگر این اتفاق نمی افتاد وضعیت ما بهتر میبود، به همین خاطر بهتر است این بار با چین کنار بیایم و اجازه دهیم که با آمدن چین به بلوچستان ما هم به توسعه برسیم!
این فرد و افراد معتقد اند که نباید در تضاد با سیستم استعماری قرار گرفت و اگر تضاد و مقابله ای شکل بگیرد بلوچستان به افغانستان دیگری تبدیل خواهد شد؛ و میگویند همانگونه که افغانستان در چنین شرایط بدی قرار دارد ما هم در همان وضعیت قرار میگیریم.
اما آیا واقعا مقابله با استعمار مشکل ما بلوچها بوده یا سلطه و بازی استعمار با ما ؟!
اساسا این نظریه خود محصول استعمار است، این افراد از آنجایی که فکر میکنند ما توانایی مقابله با استعمار جدید ایران و چین را نداریم، میگویند بهتر است با آن تعامل کنیم تا دستکم اندک چیزی برای طبقه ای خاص بدست بیاید.
اگر ما مفهوم استعمار را درک کنیم هرگز چنین نظریه ای را نخواهیم پذیرفت، چون استعمار یعنی تصرف یک سرزمین دیگر و بیگاری گرفتن مردمانش و غارت منابع آن. استعمارگران همواره با تصرف یک سرزمین و زیر سلطه گرفتن یک ملت تلاش میکنند از سرزمین آنها و مردمان آن منطقه برای منافع خود بهره کشی کنند و همیشه آنها را در فقر و عدم اتحاد نگه دارند تا بتوانند به سلطه و چپاول خود ادامه دهند، این طبیعت استعمار است و تفاوتی ندارد که استعمار فارس باشد، چین و یا انگلیس و آمریکا!
از این تحصیلکردگان می پرسم؛ آیا چند صد سال استعمار انگلیس بر هندوستان باعث پیشرفت هندوستان شد یا آزادی هندوستان از سلطه انگلیس؟
آیا چند صد سال سلطه روسیه بر گرجستان و ارمنستان و تاجیکستان و ازبکستان و … باعث رشدشان شد یا سه دهه آزادی که به دست آوردند؟!
آیا عمان و امارات و قطر و … در زیر سلطه استعمار انگلیس به این رشد رسیدند یا پس از آزادی؟!
مراکش و الجزائر و .. را به خاطر بیاورید که وقتی زیر سلطه استعمار اروپائیان رفتند چه روزگار تلخی را تجربه کرده و چگونه به سرزمینی صرفا برای منافع کشورهای استعماری چون فرانسه تبدیل شدند و مردم از گرسنگی مردند.
یا دور نرویم، همین چین زمانی که زیر استعمار ژاپنی ها بود چه روزگار تلخی را تجربه کرد و اکنون به کجا رسیده است؟
در یک قرن اخیر و با استعمار جدید فارسها بر بلوچستان، آنها این سرزمین را ملک خود حساب میکنند و با این سفسطه که همه ایرانیان سهمی در بلوچستان دارند و همه بلوچها سهم در مناطق دیگر برنامه های خود را پیش میبرند اما این فقط در حد شعار بوده و بعد از چند دهه بلوچستان همچنان در بدترین شرایط قرار دارد.
زمانی که نگاه سلطه گر بر بلوچ ها نگاهی انسانی نیست و صدها طرح و نقشه برای تضعیف و از بین بردن آنها در دست اجرا دارد چگونه میتواند پذیرفت که از طریق تعامل و مطالبه گری و پذیرش استعمار بیگانه سیستم فارس و چین میتوان به حقوق خود دست پیدا کرد؟
با این روشی که سلطه بیگانه، برنامه تصرف بلوچستان را به نام توسعه در پیش گرفته بلوچ در نهایت میتواند به درجه پادویی و راننده حکومتیان و یا کرسی نشینی مطیع تبدیل شود و بس، نه کسی که میتواند سهمی از این جغرافیا داشته باشد.
گرچه مبارزه و مقابله با سیستم استعماری ما را با برخی مشکلات روبرو خواهد کرد اما اگر ترس ما از کشته شدن است الان نیز ما روزانه کشته میدهیم و آمار کشته شدگان بدون اعلام جنگ در بلوچستان بسیار بالاتر از جنگ فلسطینیان با اسرائیل است.
همه اندیشمندان بر این اصل باور دارند که جوهره پیشرفت و توسعه داشتن آزادی و امنیت است.
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.