
علیرغم تمام روایت ها و نقشه های نادرستی که در دوره پهلوی ساخته شده که در مورد زیر سلطه بودن مکران (بلوچستان) در دوره ساسانیان صحبت می شود اما در شرح واقعه سلطنت کسری انوشیروان در شاهنامه فردوسی مناطق تحت سیطره او بیان شدند که مکران جزو آن نیست و کشور هم مرز با ایران شناخته می شود. منطقه ای که همواره استقلال خود را حفظ کرده بود.
شاهنامه فردوسی در داستان انوشیروان تحت عنوان: (پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود) مناطق تحت سیطره انوشیروان ساسانی را 4 منطقه عمده ذکر کرده است:
چو نوشینروان این سخن برگرفت
جهانی ازو مانده اندر شگفت
همه یک سر از جای برخاستند
برو آفرین نو آراستند
شهنشاه دانندگان را بخواند
سخنهای گیتی سراسر براند
جهان را ببخشید بر چار بهر
وزو نامزد کرد آبادشهر
- نخستین خراسان ازو یاد کرد
دل نامداران بدو شاد کرد - دگر بهره زان بد قم و اصفهان
نهاد بزرگان و جای مهان
وزین بهره بود آذرابادگان
که بخشش نهادند آزادگان
وز ارمینیه تا در اردبیل
بپیمود بینادل و بوم گیل - سیوم پارس و اهواز و مرز خزر
ز خاور ورا بود تا باختر - چهارم عراق آمد و بوم روم
چنین پادشاهی و آباد بوم
وزین مرزها هرک درویش بود
نیازش به رنج تن خویش بود
ببخشید آگنده گنجی برین
جهانی برو خواندند آفرین
از این اشعار چنین بر می اید که منطقه تحت حکمرانی انوشیروان 4 منطقه بوده که نویسندگان ایرانی هم به این موضوع پرداختند ونوشتند که کسری انوشیروان اصلاحات مالی و نظامی آورد و کشور به 4 منطقه اداری تقسیم کرد که در هیچکدام از این چهار منطقه بلوچستان نبود، بلکه این منطقه را نتوانستند تحت کنترل درآورند، از اشعار فردوسی واضح است که پیش از او اردشیرشاه هم تلاش کرده بود اما نتوانسته بود بلوچستان (مکران آن دوره) را تحت سیطره ایران در آورد.
سپس در ادامه وقتی انوشیروان به سمت هندوستان میرود و در منطقه طوران (خضدار کنونی) که در آن دوران حاکم خاص خودش را داشت که تا سند حکمرانی می کرد رفت و دیوار سند را ساخت که الان به عنوان دیوار بزرگ سند معروف است که در اطراف حیدرآباد سند قرار دارد. سپس به هندوستان رفت و در مسیر برگشت از هندوستان بود که به او خبر حملات بلوچها در برزکوه جیرفت را دادند و همچنین به او خبر دادند که مشابه این وضعیت در گیلان هم هست که وضع حتی بدتر است، انوشیروان گفت:
به ایرانیان گفت الانان و هند
شد از بیم شمشیر ما چون پرند
بسنده نباشیم با شهر خویش
همی شیر جوییم پیچان ز میش
بدو گفت گوینده کای شهریار
به پالیز گل نیست بیزخم خار
همان مرز تا بود با رنج بود
ز بهر پراگندن گنج بود
در اینجا انوشیروان موضوع هم مرز بودن بلوچها با منطقه حکمرانی اش اشاره می کند و حمله بلوچها به آن مناطق، و می گوید هندوستان و آلانان که خیلی دور تر هستند حکومت ما را پذیرفتند اما بلوچها نپذیرفتند و نمی توانیم آنها را تحت کنترل درآوریم به همین خاطر به بلوچها در برز کوه کرمان (رودبار زمین) یورش برد و دست به نسل کشی زد.
از موضوع نسل کشی بگذریم، استدلال در این اشعار این است که 1. هنگامی که سرزمین های تحت کنترل انوشیروان بیان شدند منطقه مکران در بینشان نبود 2. پیشتر منطقه مکران محل سکونت بلوچها را هم مرز با ایرانیان می خواند.
با تعمق در اشعار فردوسی به خوبی درمی یابیم که بلوچستان همواره حکمرانی های مستقل داشته و بلوچها هیچگاه نمی پذیرفتند که زیر سلطه ایرانیان قرار گیرند و آنقدر توانمند بودند که هیچ کس را یارا و جرات این نبود که وارد جنگ با آنها شو چون پیش از این شنیده بودند که چگونه، ملکه سمیرامیس، کورش، اسکندر، اردشیر شاه از بلوچها شکست خورده بودند. کاری که انوشیروان علیه بلوچها انجام داد خنجر از پشت زدن بود، به ناگه بلوچها را در یک منطقه “برز کوه” محاصره کرده و زن و بچه و پیر و جوان را قتل عام کرد، اما اگر وارد نبرد رو به رو میشد هیچگاه جرات ایستادن روی اسبش را هم نداشت و همانند اسلافش تن به فرار میداد.
(واحد پژوهش سهاب)
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.