

جناب پهلوی زمینی نیست که زیر پا نگذاشته باشد، نیازموده باشد یا روی آن کاری نکرده باشد؛ در شورای ملی آویزان رفسنجانیستها و خاتمیچیان شد و به شکست انجامید؛ در فرشگرد آویزان دفتر تحکیم وحدتیها و انجمن اسلامی دانشگاه تهران شد و باز هم شکست خورد؛ در پروژه ققنوس آویزان شخصیت های آکادمیک و دانشگاهی شد و بازهم نتیجه ای حاصل نشد؛ در پیمان نوین نیز حرف های قشنگی زد ولی باز هم همکاری عملی با نیروهای سیاسی انجام نشد؛
اکنون ایشان آویزان سلبریتیها شده است تا مگر گندی که در پروژه وکالت زد را جبران نماید؛ در مورد ارتباط دیرینه و چندین سالهاش با مافیای سپاه پاسدارن نیز چیزی نمی گوییم تا خودتان تحقیق کنید که چه چیزها در پشتیبانی از گفته و چه ارتباط های پنهانی که نداشته است؛ پس از استمرارطلبان هیچکس به اندازه ایشان در ماندگاری رژیم اهریمنی تاکنون موثر نبوده است؛
از ملت یا مردمی با ۴۴ سال تجربه حیرانم که چرا فکر میکنند ایشان می تواند انقلاب را رهبری نماید و به سرمنزل مقصود برساند؛ به یاد بیاورید که پیش از این شکستهای پیاپی کتابی نوشت که در آن نگران آینده اسلام بود از اینکه نسل جوان به مسیحیت و زرتشت و سایر ادیان گرایش پیدا کردند.هم میهنان، با یک مشت حرفهای کلیشهای در رسانهها و محافل، نه رژیم ساقط و نه آن ویرانه آباد خواهد شد.
براستی آیا پس از این همه تکروی، آزمون های ناموفق و وصل شدن به این و آن، سرش به سنگ خورده است و اکنون در دانشگاه جورج تاون از عرش اعلا به فرش سفلی آمده است و می خواهد بجای تکروی و خودمحوری از چاکران و چاپلوسان درگاه فاصله بگیرد تا برای نخستین بار روی اصول مشترک «با نگاه برابر و احترام متقابل» با دیگران همکاری نماید یا قدرتهای پشت پرده آنها را با هدفی مشخص درکنار یکدیگر نشانده است؟
نویسنده: گمنام
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.