
سرزمین بلوچستان از دیرباز رویای نجات از استعمار را دارد؛ از زمانی که بلوچستان بعنوان سرزمین مستعمره و تحت حاکمیت گجر قرار گرفته هیچ بلوچی نه نان شب باعزتی داشته و نه هم عمری طولانی
گجر بعنوان حاکم بلوچستان، آرام زندگی را از مردم گرفته و فقر و بدبختی را گسترش داده است.
گجر سرزمین بلوچستان را تصرف کرده و منابع این سرزمین را به غارت می برد و هم جوانان سرزمین بلوچستان به گلوله می بندند
تا کی نظارهگر غارت منابع خود باشیم؟
تا کی بخاطر سوختبری برای لقمهای نان کشته و تیرباران شویم؟
تا کی کودکان بلوچستان یتیم شده و بی سواد و محروم از تحصیل باشند؟
تا کی بخاطر آب کودک سرزمین من طمعه گاندوها شود؟
جوانِ بلوچ!
آیا راهی جزء انقلاب و جنگ برای آزادی داری؟
می دانم جرم شلاق زدن مولانا کوهی بلوچ بودنش است و حق گفتن
می دانم که عالم دانا و آزادیخواه سرزمین بلوچستان بخاطر من و تو پشت میله های زندان گجرها انتظار آزادی و استقلال بلوچستان را میکشد
چرا بیهوده زیستن، برخیز و بیا تا آزاد بسازیم سرزمینمان را، به والله قسم از آزادی و شهادت برای آن چیزی بهتری وجود ندارد.
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.