سردارانی که دغل دوستان گرد شیرینی بودند

سردارانی که دغل دوستان گرد شیرینی بودند
نوامبر 6, 2023
26 بازدید

در هنگامیکه لشکریان گجر با همه مهمات جنگی و هواپیماها و بی سیم که توسط انگلیس برای سپاه ایران جهت حمله به بلوچستان تهیه شده بود و با هدایت و دستور مستقیم فرماندهان انگلیس به بلوچستان حمله نمودند ، لگورهای بلوچ از یکسو با تبلیغ دروغین در باره قدرت و تجهیزات شکست ناپذیر قوای دشمن سعی در تضعیف روحیه سرمچاران و جنگندگان بلوچ را داشتند و از طرفی دیگر نشان دادند که بسیاری از سران اطراف میر دوست محمد خان ، مگس هایی بودند که گرد شیرینی حاکمیت میر دوست محمد خان بارانزیی گرد آمده بودند ، این افراد زودتر از همه تسلیم تبلیغات زهر آگین دشمنان و لگوران بلوچ شدند و به میر دوست محمد خان و استقلال بلوچستان پشت نمودند .

در این جمع عملکرد میر محمد شاه میر مرادزیی ، سردار تاج محمد دهانی ، نوشروان ، مهراب خان ، حمیدخان ملک ، میر جلال خان و میر شهباز خان جالکی و تنی چند که به دستبوسی جهانبانی و ایادیش شتافتند ، در تضعیف روحیه سرمچاران و دادن اطلاعات حیاتی به دشمن از جمله تعداد نفرات سرمچاران و … که برای حمله و پیشروی دشمن مهم بود ، سنگ تمام گذاشتند .

قدرت میر دوست محمد خان و استقلال بلوچستان با هجوم لشکر عوامل انگلیس که خواهان بر سر قدرت آوردن قدرتی مقتدر در « ایران » بودند ، زیر سئوال رفته بود و از اینرو دغل دوستان اطراف میر دوست محمد خان که اکثرا” حکام محلی بودند از دوست محمد خان فاصله گرفته و برای دستبوسی جهانبانی و سپاهیانش از هم سبقت میگرفتند . نقش عیدو ریگی بعنوان مشاور نزدیک جهانبانی که از عناصر اساسی پیشروی سپاه دشمن نیز بود و حتی آوردن سردار جمعه خان سمال زیی به همراهی با لشکریان جهانبانی از عملکرد خاص عیدو ریگی بود ؛ میبایست جدا بررسی شود .

بعد از اینکه فریبکاری و نیرنگ حمیدخان ملک بر فرماندهان بلوچ کارگر افتاد ، آنها بفکر تخلیه اجساد شهدا از قلعه و دفن آنها و یا بردن پیکر سرسرمچار شهید پتی محمد درازیی و چهار نفر از نزدیکانش از هُشّک به بکشان ( بخشان ) افتاده و اینچنین از هشک عقب نشستند و چون حمیدخان ملک به آنها گفته بود که باید به دزک بروند ، آنها بفکر سازماندهی مقاومت در قلاع بکشان ( بخشان ) و شستون نشده و به قلعه دزک عقب نشستند . در صورتی که قلعه های مستحکم بکشان ( یک قلعه ) و شستون ( دو قلعه ) و قلعه سر جو نیز بر سر راهشان بود اما چون حمیدخان ملک خبر آورده بود که « علی محمد خان دستور داده است که به قلعه دزک بروند » ، آنها راه قلعه دزک را در پیش گرفتند . 

موقعیت جنگی و استحکامات خود قلاع بکشان و شستون به دلیل نخلستان های اطراف آنها و خندق های عمیق پر آب اطراف آنها بهتر از قلعه دزک برای جنگ پارتیزانی با مهاجمین بهتر بود و امکان پیشروی انبوه سپاه دشمن در چنان مکانهایی ناممکن بود ، اما به دلیل فرمان دروغین حمیدخان ملک از قول « علی محمد خان » سرسرمچاران و فرماندهان بلوچ با نیروی خویش به سوی دزک رفتند و استغاثه میر محمد شاه و دیگران نزد جهانبانی که « باید قضیه دوست محمد خان را یکسره و تمام کرد » و با توجه به آمار سرمچاران اندک بلوچ که آنها داشتند ، جهانبانی را ترغیب به پیشروی و حمله نهایی میکردند . مگس های دور شیرینی و کرکس ها در اطراف جهانبانی و وحوشش گرد آمده بودند . وحوشی که از بلوچ و آزادی ملت و مردم بلوچ نفرت داشتند . وحوشی که فرماندهان انگیس با هزار کمک و تضمین جهت نرسیدن کمکی به سرمچاران بلوچ در زمان حمله آنها به بلوچستان ، آنها را بپیش رانده بود .

بلوچستان و استقلال آن بر اساس اسناد سری افشا شده دولت انگلیس ، قربانی سیاستهای انگلیس شد که جهت جلوگیری از موج انقلاب سوسیالیستی اتحاد شوروی در منطقه ، با بوجود آوردن دولتهایی مقتدر در این منطقه ، میخواستند از پیشروی اتحاد شوروی و رسیدنش به آبهای گرم جلوگیری کنند و این بخشی از سیاست رقابتهای جهانی و منطقه ای انگلیس و غرب علیه روسیه بود . بر همین مبنا در زمان بیرون رانده شدنشان از شبه قاره هند ، از هندستان ، پاکستان را جدا و چون جمعیت بلوچستان اندک و خاک آن زیاد بود ، آنرا به سه بخش تقسیم کرده بودند و دو قسمت آنرا در زمانهای پیش به کشور های ایران و افغانستان محول نمودند و قسمت سوم آنرا ، بعد از بوجود آوردن پاکستان ، به پاکستان دیکته نمودند تا آنرا قبضه و ضمیمه خود نماید .

اما داستان « فتح هشک » را که من اوردم از زبان دروغپردازان قهرمان بخوانیم :

« در ساعت 18 و سی دقیقه حسب الامر فرماندهی معظم اردو برای بازدید و ابلاغ دستورات به جناح چپ حرکت نمودم با اینکه هوا تقریبا” تاریک است ولی تیر اندازی از طرف دشمن فوق العاده شدت دارد بطوری است که مجبورا” پیاده و با نهایت احتیاط حرکت نمایم بواسطه تاریکی مستقیما” به جناح چپ زنچر و سنگرهای نظامیان حرکت نموده و به اندازه سنگرهای نظامی و دشمن بهم نزدیک است که بصدای پای اینجانب یکمرتبه از دویست متری از سنگرهای دشمن شلیک نمودند …” ( یاداشتهای آجودان سرهنگ فرود از جنگ بلوچستان .عین متن بدون نقطه و ویرگول است )

اولا” همانگونه که مشاهده میکنید نفرت عمیق فرماندهان و نظامیان گجر در همین چند خط به عیان دیده میشود که در دو سطر سه جا کلمه «« دشمن »» را برای مردم بلوچ و مدافعان بلوچستان بکار برده است .

حال دروغهای شاخدار همین دو جمله را ببینیم :

1- بلوچها در نبردهایشان هیچگاه نه تیر بار داشته اند و نه گلوله به اندازه کافی برای شلیک . بنابر این چگونه « تیر اندازی از طرف دشمن ( بلوچها ) فوق العاده شدت » داشت ، میتواند واقعیت داشته باشد ؟؟؟

2- بلوچها اکثر اوقات با مهماتی که از دشمن و حریف میگیرند و یا از کشته ها بر میدارند جنگیده اند و اکثرا” تیر آنها خطا نرفته است ، چگونه دارای گلوله بسیار بوده اند که بیهوده شلیک کنند ؟؟؟ و چرا ؟

3- این سرهنگ شیاد جناب فرج الله فرود نگفته وقتی که غرش گلوله تفنگ ها جاری است ، چگونه امکان دارد که صدای پای کسی از «« دویست متری »» شنیده شود ؟ شاید پای جناب ایشان سم اسب وحشی ای بوده است که در آسفالت های تهران راه میرفته است ؟؟؟ و گرنه در ماسه های اطراف هشک حتی در سکوت مطلق نیز امکان ندارد صدای پای کسی را از دویست متری شنید چه رسد در میان غرش و « تیر اندازی شدید » .

بنجامین فرانکلین میگوید : « فریب و خیانت مخصوص احمق هایی است که مغزشان آنقدر بزرگ نیست که صداقت داشته باشند » و اینچنین است که سرنوشت ملت ها و مردمی چنین غمناک توسط چنین بداندیشانی رقم خورده است .

کریم تهل

04.11.2023

برچسب‌ها:, , , ,