
مطالعه سر گذشت یعقوب لیث و رشادت های او به عنوان جوان دلاور بلوچی که از ( زرگری) به پادشاهی رسید و با اتکای شمشیر و لشکری که از دل و جان، این سردار عیاران را دوست میداشتند و همراهیش میکردند، جالبترین بخش تاریخ گذشته مردان غیور بلوچ در سیستان زمین است.
یعقوب لیث «سنی مذهب بلوچ» اهل قریه ای اطراف زرنج در نیمروز «سیستان -افغانستان کنونی» مردی آهنین تصمیم بود، که سلسله صفاری را بنیاد نهاد. یکی از دشمنانش یعنی حسن بن زید فرمانروای طبرستان او را از لحاظ عزم راسخ و اراده پولادینش “سندان” نامیده است .
شاید از شخصیت های بعدی بلوچ بتوان از محمدخان بلوچ نام برد که تقریبا مسیر مشابهی چون یعقوب لیث داشت پس از مدتی همکاری با محمود افغان و با شکست سلسله آنها با نادرشاه وارد جنگ سختی شد و میخواست زیر سلطه نادر شاه نرود و سلسله پادشاهی خود را ایجاد کند و تفاوت محمد خان با یعقوب لیث، شاید تنها در این باشد که محمدخان بلوچ در آخرین جنگش با نادرشاه بخاطر آمدن نیروی پشتیبانی دشمن، شکست خورد و الا او نیز در تاریخ شخصیتی همانند یعقوب لیث صفاری بلوچ میشد و یک سلسله پادشاهی بنیان مینهاد که مرکزیتش در فارس و کهگیلویه بود نه در مرکز بلوچستان.
یا شایدم تشابه یعقوب لیث همانند امیر فتح علی خان تالپور بلوچ بنیانگذار سلسله تالپور است که سلسله پادشاهی اش را در سند بنا نهاد و برای چند قرن بلامنازع حکمران منطقه بودند.
به هر صورت شخصیت های بزرگی چون رستم، یعقوب لیث، میرچاکر اعظم، محمدخان بلوچ، امیر فتح علی خان تالپور، نوری نصیرخان، امیر عبدالله خان، حمل و … در تاریخ بلوچستان همانند خورشید میدرخشند.
یعقوب نیز مانند دیگر شخصیت های بلوچ به تمام معنی یک فرمانده قابل بود. او در سیستان به دنیا آمده بود که زبان آنجا عمدتا عربی و فارسی رواج داشت ، عربی بخاطر حکمرانی طولانی عهد اسلامی ، اموی و عباسی و فارسی بخاطر حکمرانی های سابق آن و همسایگی با خراسان معهد زبان و تمدن فارسی و رشد این زبان در دوره هایی از حکمرانی ها. از این رو یعقوب نیز بعد از ایجاد سلسله صفاری زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی دربار در نظر گرفت.
یعقوب شخص پر کار،وقت شناس،خشن، نافذ و پر هیمنه بود که همیشه آماده عمل و پیکار بود. یعقوب مثل همه قهرمانان جنگجوی تاریخ بلوچ هرگز فرصت این را نداد که لشکریانش به تن آسایی بپردازند.
یعقوب شخصاً تمام امور نظامی واداری را فیصله میکرد و در این مورد رای هیچکس را قبول نمیکرد. بقول بوسورت عامل قوی سلوک یعقوب، گذشته از نفرت او از خانواده عباسی، ظاهرآ عشق مفرط او به فتوحات و لشکر کشی بوده است. این علاقه شدید یعقوب را از خلال منابع موجود میتوان گرد آوری نموده، و اخلاق شخصی یعقوب و همچنین انطباع مسلمانان معاصر، تهورات و جسارتهای زمین گیری او را انعکاس می بخشد، این منابع همه متفق القولند که یعقوب طبیعتآ شخصی درون گرا بوده و خیالات و افکار و اسرارش را با کسی در میان نمیگذاشت. اکثر وقت خود را در انزوا و بدون ندیم و حاجب و دربان سپری می نمود و بدون استثار ملتزمان به حل و عقد امور می پرداخت معمولآ فقط برادرانش و عده ایی دیگر از اطرافیان او که به قلم مسعودی”العزیز” خوانده شده اند و خیمه و خرگاه ایشان در پیرامون بارگاه یعقوب کوفته میشد، اجازه ورود به پیشگاه او را داشتند و بس به ندرت تبسمی بر لبان او نقش می بست و کمتر می خندید.
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.