
دنیای مدرن دنیای به رسمیت شناختن فردیت انسانهاست.
در دنیای پیشامدرن به جای هویتهای فردی، هویتهای جمعی نشسته بود و انسانها خود را در قالب قبیله، قوم یا یک گروه انسانی تعریف میکردند.
آنان هنوز به بلوغ نرسیده بودند و نمیتوانستند بر پای خود بایستند و ناچار بودند به نیای بزرگتری که در قالب قبیله تجسم مییافت تکیه کنند.
به تعبیر مشهور ایمانویل کانت، هنوز از صغارت خودخواسته بیرون نشده بودند.
در آن شرایط کم و بیش طبیعی بود که انسانهای به ظاهر عاقل و بالغ، قیّم و وصی داشته باشند تا بیپروای خوشایند و بدایند آنان بجای شان تصمیم بگیرند.
انسان امروز هر چه باشد با گذشته تفاوت کرده است.
امروز وسایل آگاهی جمعی، زمینه همگانی آموزش، وجود نهادهای اجتماعی و شبکههای ارتباط عمومی، و بسیار عوامل دیگر کمک میکند که انسانها از چنگال پدرسالاری کهن رها شوند و هویت مستقل خود را پیدا کنند.
این وضعیت کمک میکند که انسانها برای سرنوشت خود همراه و همگام با سرنوشت همگانی تصمیم بگیرند و در این کار با بقیه سهم مشترک و یکسان داشته باشند.
از روزی که این واقعیت در جهان امروز پذیرفته شده است سیاست نیز متحول شده و ساز و کارهایی متناسب با این وضعیت را پیدا کرده است.
در اثر این تحول بوده است که اکثریت وسیع کشورها در تصامیم مهم کشوری به انتخابات روی میآورند و شهروندان با تصمیم مستقیم خود حاکمان خویش را بر میگزینند یا کنار میگذارند.
انتخابات در ظاهر، کاری ساده به نظر میرسد، اما در محتوای خود بسیار ژرفتر از این است.
هر انتخاباتی با فستیوال ملی گستردهای همراه است که همه اقشار جامعه را به تمرین مشارکت در سیاست وا میدارد و آنان به ارزش خود در پهنه سیاست، از طریق ارزش رأی خود پی میبرند.
آنان از طریق انتخابات متوجه میشوند که خواستههای ریز و کوچک فردی در سیاست باید صیقل پیدا کند، تا با خواستههای دیگر شهروندان یکجا شده و تبدیل به خواستههایی روشن معطوف به سرنوشت همگانی گردد.
شهروندان به مرور میآموزند که خواستههای فردی راه به جایی نمیبرند اگر با خواستههای گروهی همخوانی و هماهنگی پیدا نکنند.
از این راه است که آشتی فرد و اجتماع، همساز شدن فردیت با هویتِ جمعی، و به توازن رسیدن شهروند با جامعه متحقق می شود.
در این مسیر، سیاستمداران ناچار میشوند که برای جلب رأی شهروندان خواستههای خود را با خواستههای آنان آشتی بدهند و موفقیت خود را در نمایندگی بهتر از آرای آنان ببینند.
از طریق انتخابات، سیاستمداران نیز به تمرین بهتر سیاست میپردازند و در این روند به پختگی بیشتر میرسند. در همین بستر است که احزاب سیاسی شکل میگیرند تا خواستههای شهروندان را ترتیب و تدوین کنند و آنها را در قالب برنامههای سیاسی در معرض افکار عمومی بگذارند.
انتخابات در حقیقت، بیش از آنکه انتخاب افراد و حاکمان باشد، انتخاب برنامههایی است که مستقیما به منافع عمومی گره خورده است.
درست است که در آغاز خطاهایی سر میزند و بسیاری از افراد به شکل شعوری به موضوع نمینگرند، و با رأی خود بازی کرده یا آن را به بهایی اندک میفروشند.
این هم درست است که بسیاری میان برنامه و شِبهِبرنامه فرق نمی گذارند و چهرههای عوامفریب از ناپختگی یک بخش از شهروندان سوء استفاده کرده و رأی آنها را به نا حق از خود میکنند. حتی بدتر اینکه در جریان انتخابات تقلب صورت میگیرد و به آرای مردم خیانت میشود. همه این کاستیها در آغاز اتفاق میافتد و در جوامعی که ارادهای صادقانه برای صورتبندی سیاست در مسیر منافع عمومی وجود ندارد چنین خطاهایی اجتناب ناپذیر است. اما همه اینها از عوارض جانبی انتخابات و سیاست دموکراتیک است نه از مولفههای اصلی و اجتنابناپذیر آن.
در حقیقت راه دیگری برای بلوغ و پختگی سیاسی جوامع وجود ندارد. در بسیاری از کشورها که اراده ای راستین برای بهبود امر سیاست وجود داشته است راه های برگزاری انتخابات سالم، شفاف و عاری از گونه تقلب و فساد را آموخته و به اجرا گذاشته و بلکه نهادینه کرده اند. در شرایط کنونی که تکنولوژی ارتباطی بیش از هر زمان دیگری توسعه یافته و در همه سطوح زندگی مردم راه یافته است، راه های به مراتب آسانتری برای جلوگیری از تقلب و دستبرد زدن به آرای مردم وجود دارد، و این نگرانی به هیچ صورت نگرانی مهمی نیست که به بهانه آن بتوان مردم را از حق تعیین سرنوشت شان محروم کرد.
انسان موجودی است که از راه آزمون و خطا به دانایی و پختگی میرسد و نمیتوان به علت سر زدن خطا، از او سلب اهلیت کرد و صغارتی ابدی را بر وی قبولاند. هیچ راهی جز رهایی انسان از صغارت و نابالغی وجود ندارد، و برای این کار هیچ راهی جز شیوه آزمون و خطا و تمرین در میان نیست.
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.